ويژگي اولين فرزند دختر
اگر فرزند بزرگ خانواده دختر باشد .احساس مادرانه او بسيار قوي است . وي اين احساس را معمولاً نسبت به بچه هاي پس از خود دارد. به ويژه هنگامي كه مادر در منزل نباشد . او سريع و راحت اين نقش را ايفا مي كند . به اين جهت خواه ناخواه اين كودك مي پذيرد كه مادر يا مامان است ، و گاه باور مي كند كه نه تنها كودك نيست ، بلكه حتي زن بزرگي است ، لذا در بازيها ، تعارفات و حتي غذا پختن و تميز كردن خانه اين احساس را بروز مي دهد . اين دختران خواه و ناخواه و زودتر از بقيه بايد از خانواده خود جدا شوند زيرا به زودي خواستگاري ظاهر شده و او را به خانه ديگر خواهد برد . در اين زمان دختر در مي يابد . كه دوران بچگي او ناقص مانده و آن را به درستي و خوبي درك نكرده است لذا دوست دارد شوهرش نيازها و حالات كودكانه او را درك كند و از آن استقبال نمايد چنين دختري در روابط زناشويي به كوچكترين بهانه قهر مي كنند و در اين حال توقع و انتظار دارد كه شوهر به سوي او آمده و ناز او را بكشد . حال اگر اين دختر در خانه اي رشد كند كه در آن مادر به فرزند خود توجه كافي داشته و دارند ، در اين صورت دختر حالت مادر سالار يافته و در زندگي عادي خود هم آن روش را به خوبي به كار مي گيرد.
يك نكته ديگر در برخورد والدين با فرزندان بزرگ آن است كه معمولاً سطح توقعات پدرو مادر تعريف شده و مورد درخواست است . اما نيازها و احساسات فرزند بزرگتر مورد توجه قرار نمي گيرد. از اين رو احساس تنهايي در آنها پيدا مي شود . و شدت مي گيرد .
فرزند بزرگ در عين آن كه توقعات و خواستهاي پدر و مادر را پذيرفته ، نمي تواند رفتارهاي كودكانه داشته باشد . از آزادي عمل برخوردار نيست . اما مي بيند كه فرزندان بعدي تحت كنترل چنداني نبوده و حتي از آزادي عمل بشتري برخوردارند . از اين رفتار ناراحت مي شود . اين ناراحتي در فرزنداان دختر تبديل به حسادت مي شود . دختر بزرگ مخصوصاً به فرزندان بعدي ( چه دختر و چه پسر ) حالت حسادت مي يابد . دختر بزرگ اين حسادت را به اشكال مختلف از خود نشان مي دهد ، به اين جهت او رابطه خوبي با خواهران و برادران خود ندارد . لذا پس از رسيدن به دوران بلوغ دختر بزرگترمي كوشد هر چه سريعتر از محيط خانواده جدا شده و ازدواج نمايد . ازدواج راهي براي استقلال و دور شدن از افرادي است كه احساس راحتي با آنان ندارد ، حتي آنان را موجوداتي غيرقابل تحمل مي داند . اين احساس موجب بروز تنش هاي مداوم در خانه است . مگر آن كه مادر باهوش و زيرك بوده به مساوات با همه بچه ها برخورد كرده ، ميان آنان در نظر و عمل تفاوتي نگذارد . در اين حال روابط فرزندان رو به بهبود نهاده و عادي مي شود .
والدين در خانواده هاي معمولي ايراني توجه زيادي به فرزندان دوم تا ما قبل آخر ندارند . از اين رو علاوه بر آزادي عمل و نداشتن مسئوليت ، آنان از امكانات و امتيازات مادي و معنوي چنداني برخوردار نيستند و اين امر بر مشكلات روحي و شخصيتي آنان مي افزايد . چنانچه اشاره شد رفتار والدين با فرزند اول و آخر تابع نظم خاص است كه در فرزند اول به شكل توجه و نظارت و اعطاء امتيازات هست در بچه آخر اعطاء امتيازات ، آزادي عمل ، توقع نداشتن براي تنظيم رفتار و عملكرد فرزند است .
sahar67 #1